جدول جو
جدول جو

معنی ازن دره - جستجوی لغت در جدول جو

ازن دره
از توابع شهرستان پل سفید سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
خمیازه، دم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی یا خواب آلودگی، دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
(دَرِ)
دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنۀ آن 158 تن. آب آن از رود خانه سردشت. صنایع دستی جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مِ یَ)
ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 61 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 4 هزارگزی خاور راه مالرو رابر به لاله زار. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ رَ / رِ)
خمیازه و تثاوب و پاسک و پاشک و فاژ. (ناظم الاطباء). خامیازه. هاک. بیاستو. دهان دره. آسا. (یادداشت مؤلف). دهان دره که خمیازه باشد. (برهان) (از شرفنامۀ منیری) :
کسی را که چشمی رسد ناگهان
دهن دره اش اوفتد در دهان.
نظامی.
- دهن دره کردن، خمیازه کشیدن. فاژیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ زَ)
دهی از دهستان بیلواربخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 22 هزارگزی خاور دیزگران و 30 هزارگزی جنوب بلشت. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 65 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اُ زُ)
کوهی است در لاریجان. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 157 بخش انگلیسی از نقشه های شتال و دمرگان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُرْ رَ)
نان. خبز. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَرْرا)
شاعری از مردم موصل. وفات 545 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(زُ دَ رِ)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان. تپه ماهور و سردسیری است. سکنۀ آن 636 تن وآب آن از قنات و محصول آنجا غلات دیم، لبنیات و مختصر انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ هَِ)
مخفف از راه . از طریق.
لغت نامه دهخدا
(اَ دَرْ رَ)
یکی از مواضع استقرار ساخلو ابوخزیمه در طبرستان. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 165 بخش انگلیسی) ، ازدلام رأس، بریدن سر. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رب النوع رعد. بادهای تند سپاه ایندره را تشکیل میدهند و دنبال او میروند. (مزدیسنا چ دکتر معین ص 34) ، درربودن، شایسته و سزاوار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
گشودن دهان بسبب غلبه خواب یا خماری و یا تنبلی، خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از در
تصویر از در
سزاوار زیبا یق برازنده شایان: (فرستاد بر میمنه سی هزار گزیده سوار از در کارزار) (فردوسی) توضیح زم اضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
خمیازه، دهان دره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان خانقاه پی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ای میان سارو و التپه در بخش خاوری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از آن طرف، آن طرف
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای که در کنار دژی در حومه آلاشت واقع است، از توابع دهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
آن بار، آن دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه ی حفاظت شده ی جهان نمای کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
دفعه ی قبل
فرهنگ گویش مازندرانی
آن را، آن یکی را، برای آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
از دره های واقع در زیارت خاسه رود از دهات استرآباد رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
آن را، آن یکی را، برای آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
این را، این یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی داس دسته بلند، دهره
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شهرستان پل سفید سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی